Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایمنا»
2024-05-02@12:22:03 GMT

قهرمان رمان پطرزبورگ، خود شهر است

تاریخ انتشار: ۲۹ شهریور ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۰۵۹۲۲۸

قهرمان رمان پطرزبورگ، خود شهر است

یک استاد دانشگاه گفت: سن پطرزبورگ در این رمان، شهری است که ساخته ذهن بیه لی است کنش بسیار زیبایی با شخصیت‌ها دارد و همخوانی مضمون با فضا بسیار خوب است.

به گزارش خبرنگار ایمنا، ابراهیم سلیمی امروز _سه‌شنبه، بیست‌ونهم شهریورماه_ در برنامه‌های سه‌شنبه‌های فصل سخن که در شهر کتاب برگزار شد، اظهار کرد: یکی از برجستگی‌های رمان پطرزبورگ این است که شهر به عنوان شخصیت است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در واقع شهر کادر بیانی نیست بلکه خود شهر یک جاندار است به طوری که رمان این کتاب خود شهر است.

وی اضافه کرد: این شهر که ساخته ذهن دیه لی است کنش بسیار زیبایی با شخصیت‌ها دارد و همخوانی مضمون با فضا بسیار خوب است.

این استاد دانشگاه بابیان اینکه نویسنده این کتاب، تفکر انتقادی را به صراحت مطرح نمی‌کند، گفت: این نویسنده، جغرافیا، به ویژه شهر و مختصات محیطی شهر را به خوبی مطرح می‌کند.

سلیمی خاطر نشان می‌کند: این رمان یکی از محیطی ترین رمان‌های قرن بیستم است.

وی با بیان اینکه زبان یگانه ابزار شناخت جامعه است، گفت: جهان را به وسیله کلمات می‌شناسیم. وای به حال مردمی که دامنه کلمات آن‌ها روز به روز کمتر می‌شود. این در حالی است که با زبان و کلمات واقعیت‌ها را درک می‌کنیم.

این استاد دانشگاه تاکید کرد: یکی از ویژگی‌های مهمی که در این کتاب به آن اشاره می‌شود، آن است که زبان در جهان مدرن روز به روز ضعیف می‌شود.

سلیمی خاطرنشان کرد: بر اساس سمبولیسم روسی، هنر و به ویژه ادبیات برای مخاطب عام نگاشته نشده، به طوری که سمبولیسم‌ها معتقدند هرچه زبان نامفهوم‌تر باشد، بهتر است.

وی با بیان اینکه خوانش روایی این کتاب ممکن نیست، گفت: این کتاب مانند یک سمفونی است که درک آن برای هرکسی آسان نیست. این در حالی است که لذت عبور کردن از این چالش‌ها می‌ارزد. همچنین یکی از نبوغ آمیزترین کارهای دیه لی (نویسنده کتاب پطرزبورگ) آن است که توجه را به دروازه شرق و غرب جلب می‌کند.

این استاد دانشگاه گفت: به خاطر خودسانسوری، دیگر نسل‌های خودمان را نمی‌شناسیم. درواقع فضای مجازی این عمق را ندارد که به عنوان متن با آن برخورد کنیم.

سلیمی اضافه می‌کند: این در صورتی است که در بیشتر جوامع جهانی به ویژه اروپا و آمریکای شمالی زن‌ها نوشتن و از خود گفتن را آغاز کرده‌اند. زیرا ادبیات خوب، ادبیات قصه‌گویی است و برای بقای ادبیات هم شده، باید به سمت قصه‌گویی حرکت کرد.

کد خبر 606755

منبع: ایمنا

کلیدواژه: كتاب و كتاب خوانی کتاب کتابخانه نمایشگاه کتاب معرفی کتاب شعر و ادبیات هنر شهر شهروند کلانشهر مدیریت شهری کلانشهرهای جهان حقوق شهروندی نشاط اجتماعی فرهنگ شهروندی توسعه پایدار حکمرانی خوب اداره ارزان شهر شهرداری شهر خلاق استاد دانشگاه

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۰۵۹۲۲۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

رمان اجتماعی معمایی «آفرودیت» در نمایشگاه کتاب عرضه می‌شود

به گزارش خبرنگار مهر، رمان اجتماعی معمایی «آفرودیت» نوشته غزاله بزرگ زاده به زودی توسط نشر روزگار منتشر و در نماشیگاه کتاب تهران می‌شود. این رمان دارای داستان های فرعی از چند راوی در بازه های مختلف است.

شخصیت اصلی این رمان دختری است که حادثه‌ای کابوس‌ها ورنج‌های گذشته را برای او زنده می‌کند. دختری که سرگردان است برای رمزگشایی از گذشته و اتفاقاتی که رنگ و بویی تازه به خود گرفته‌اند، او را در مسیری تازه و چالشی قرار می‌دهند.شخصیت‌های فرعی خواسته و ناخواسته پایشان به زندگی کاراکتر اصلی داستان کشیده می شود و حتی گاه راوی داستان می‌شوند.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

با بدنی لرزان و لک‌لک‌کنان جلو رفتم، تا رسیدم به آخرین قدمی که برای اولین‌بار پرهیبی تنها را دیدم. سرتاپا خیس عرق بودم. در حالی‌که عرق از چهره‌ام می‌چکید، با بدنی لرزان و کلهای که به سختی بر گردنم بند بود، به دور و بر نگاه کردم. همه‌جا را همان درختان کاج پهن و قطور، نارون و بید مجنون پر کرده بودند و شعله‌های مرتعش بر آنها سایه میانداختند. سرم را بالا گرفتم و شاخه‌های درهم تنیده‌ی درختان بالای سرم سقفی درست کرده بودند و از فضای خالی میانِ شاخه‌ها آسمان را دیدم که سیاه و صاف بود و چند ستاره که گویی به من چشمک میزدند.

کد خبر 6093871 فاطمه میرزا جعفری

دیگر خبرها

  • بدرود آقای پل استر
  • درباره پل استر، نویسنده شهیر آمریکایی/ تراژدی پست مدرن
  • میزگرد نگاهی به هشت چالش تاریخی؛ پروژه کوروش درخدمت اسرائیل؟
  • پل آستر نویسنده معروف آمریکایی درگذشت
  • کتاب بنیه فیلمساز را قوی می‌کند/ حتما به نمایشگاه کتاب تهران می‌روم
  • پل استر، نویسنده شهیر آمریکایی در گذشت
  • رمان اجتماعی معمایی «آفرودیت» در نمایشگاه کتاب عرضه می‌شود
  • «پل آستر»‌ درگذشت
  • پل آستر درگذشت
  • جواد افهمی با یک رمان در محور مقاومت به نمایشگاه می‌آید